بصیرت ولایی

اقتدارملی

بصیرت ولایی

اقتدارملی

حکایت شنیدنی

دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌، وی شکایت نزد قاضی برد؛تا خواست ماجرا را شرح دهد، داروغه وارد شد و نزد قاضی نشست. ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون آمد؛

روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم،از او سوال کردند که چطور بدون حکم‌قاضی کیسه را یافتی ؟!

ملّا خنده ای کرد وگفت:

«در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد »بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم

منزل رفته و نماز خواندم و ازخدا کمک خواستم.

امروز در بیابان‌دیدم که داروغه از اسب افتاده گردنش شکسته و کیسه زر من به کمر بسته... !

پس کیسه ام را برداشتم.


مطلب جالب و شنیدنی

شاید باورتون نشه، اما....

✅ 


انتقال دو کوه یخ از قطب جنوب به امارات برای باران‌سازی و تغییر آب و هوا..!!!