بصیرت ولایی

اقتدارملی

بصیرت ولایی

اقتدارملی

بسم الله الرحمن الرحیم
 
آیا من از تاریخ درس میگیرم!!!

پلان اول :
مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهده بگیرم.
کیان: این کار را نکنید امیر
مختار: برای چه؟
کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد
[و ضعف ما را نشان میدهد]

پلان دو :
عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد.
علی (علیه السلام روحی فداه) تنها شده،
در میان لشکریان قدم میزند، 
اشک میریزد و ندا میدهد:
«أین عمار؟ ...... أین عمار؟»
عمار کجاست؟
عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد.
تا وقتی عمار بود، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست،
اما حالا ....
پلان سه :
چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند؛

✅ قسمتی از خاطرات کلنل اف استیون کول از اولین فرمانده نظامی بریتانیا در ایران:

آنها [ ایرانیها ] خیلی ساده لوح و زود باورند.
مهربانند و سخت کوش.
هر حاکمی که بخواهد به آنها مستبدانه حکم فرماید
راحت میتواند آنها را با بازی با باورهایشان فریب دهد
و بر آنها حاکم شود ولی اگر حاکمی بخواهد
برایشان دل بسوزاند و حق را بر مردم دهد او را
سرنگون میکنند.
مردمانی اند مستحق ظلم.

یادم نمی رود وقتی چای را از هند به مزارع طبرستان
بردیم و کشت کردیم و با شکر مخلوط کردیم
و به خوردشان دادیم وقتی سود سرشاری بدست آوردیم
روحانی بزرگشان حاج ملا محمد کرمانی نزد من آمد
و گفت اگر می خواهی به تجارت شکر و چایت در ایران ادامه دهی باید چهار یک سودت را به من بدهی...

من او را ضعیف پنداشتم و به او خندیدم و از عمارت بیرون انداختم.
بعد از چند ماه گزارش آمد که دیگر در ایران مردم چای نمی نوشند. باورم نمیشد.
چطور ممکن بود. اکثر مردم به چای معتاد بودند!

بعد از پاره ای تحقیقات فهمیدیم میرزای کرمانی چای
و شکر را نجس و نوشیدنش را حرام اعلام کرده
و مردم هم چشم و گوش بسته فقط مطیع
کلی به این ملت نفهم خندیدم.

او [ میرزای کرمانی ] را به عمارت فرا خواندیم.
به او گفتم حیف که چای را حرام کردی اگر راه برگشتی بود
و میشد هنوز سودی از چای بدست اوریم
چهار یک تو را پرداخت می کردیم.
میرزا خندید و گفت تو عهدنامه را بنویس حرام و
حلالش با من...

او این فتوا را داد که اگر شکر [ حبه قند ] را به چای برسانند
و بعد در دهان بگذارند نجاستش بر کنار میرود
و چای و شکر از حالت حرام خارج می شود.
اینگونه باز حرامی به حلال تبدیل شد و ما و میرزا
به سودمان رسیدیم و مردم به رضایت خدایشان.

یادم هست وقتی همین میرزای کرمانی شیاد مُرد
باز همان مردم عکس او را در ماه می دیدند.
نمیدانم چگونه خلقتی هستند قوم پارس.
هر کس که به آنها خوش خدمتی کنند را دزد می خوانند
و هر کس آنها را بفریبد را در ماه و خورشید می بینندش.
شاید اعراب برای تضعیف ایران آنها را مسلمان کردند.

یادم نمیرود مردم شکر [حبه قند ] را بین انگشتان
می گرفتند و بزور آن را به چای ته استکان می رساندند
تا پاک شود بعد بخورند و من فقط به آنها می خندیدم
و ته بسته های شکرم می نوشتم " شکر پاک میرزایی "

نمیدانم این ملاها و میرزاها در آینده چه بر سر این ملت زود باور بیاورند.

فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه تاکنون و دلایل ابطال آنان!

ببینید با مردم چه کردند به نام مذهب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
به نام او که
رحمان و رحیم است
به احسان  عادت
و خُلقِ کریم است
دلتون پرازعشق خدا
 الهی به امید تو


سلام
روزتون  مبارک
از هم بگشـــــای
دیده را با صلوات
با خنده بگـــــو
شکر خدا را صلوات
برگی بزنی بار دگر
دفتـرعمــــــر
صبح است و بگو
محفل ما را صلوات

اَللّهم صلِّ علی َمحمد
وآل مُحَمَّدوَعجِّّل  لولیک الفرج

پروردگارا ...
دراین صبحدم :
قرار دلهای بیقرار ما باش ...
فراوانی را در زندگی ما جاری کن ...
حضورمان را پرمعنا کن ..
وجودمان را لبریز آرامش کن ...
ثروتمان را فزونی بخش ...
قلبهایمان را سرشار از عشق کن ...
کلاممان را لبریز محبت کن ...
انسانیت مارا کامل کن ...
ایمان مارا زیاد گردان..
ما را بندگان شاکر قرار ده نه شاکی...
سد مشکلات را شکسته...

محبت ها رافزونی...
دلهای مارا پاک کن از هر چه نا زیباست
ای پروردگار مهربانم..
آمین یا رب العالمین
سلام صبح همگی بخیر و شادی برایتان بهـترینهـا را آرزو  دارم


الهی
تو را سپاس میگویم
از اینکه
دوباره خورشید مهرت
از پشت پرده ى
تاریکی و ظلمت
طلوع کرد
وجلوه ی صبح را
بر دنیای
کائنات گستراند

صبح  پراز موفقیت

‍ سلام شنبه روز نو هفته نو از راه رسید